به قفس خالی آب می‌دهم شاید پرنده ای بروید | یکتاپرس
صفحه شعر/ اختصاصی یکتاپرس
با شعرهایی از محسن محمدی/ عاقد سرابی/ رضاپناهیان / رضا محمد زاده/ پریسا عباسی/عاطفه بابا زاده/ مریم عباسی/سمیه هاشمی
کد خبر: ۹۲۶۵۶
۲۰:۳۰ - ۲۹ تير ۱۴۰۱

قفس خالی

************************************************************

قفس خالی

محسن محمدی

گفتی برایم شانه هایی محکم آوردی
گفتم پر از زخمم،نوشتی مرهم آوردی

وقتی شنیدی خسته از پاییزِ بی رحمم
شور بهار چشم هایت را هم آوردی

روزی نوشتم قدر عالم دوستت دارم
رفتی برایم بیشتر از عالم آوردی

خاکستری بودم که با هرم نفس هایت
ققنوس بودن را دوباره یادم آوردی

حالا خودت را جای من بگذار،باورکن
آن روز می میرم،که بنویسی کم آوردی

**********

قفس خالی

پریسا عباسی

نزدیک‌تر نیا! که دری رو به دوزخم، بوی بهشت می‌دهد اما حوالی‌ام
در داستان همیشه مرا قهرمان نبین، مانند طبل‌های پر از هیچ، خالی‌ام

در من مدام دخترکی زار می‌زند، خود را دوباره بر در و دیوار می‌زند
تا تکه‌تکه روی زمین پخش می‌شود، انگور مست کوزه‌ی دردی سفالی‌ام

با هر بهار داغ تنم تازه می‌شود، چیزی نمانده از من پر بار و بر، ببین!
صدها دهن به روی تنم بازمانده‌ است، فریاد باغ رو به تبِ خشک‌سالی‌ام

پی می‌بری به آن‌چه مرا هست می‌کند، می‌ترسی از نهان من و دور می‌شوی
سقف و ستون باور تو سست می‌شود، آوارهای زلزله‌ای احتمالی‌ام

غم‌نامه‌ام به دست تو زیبا نمی‌شود، تنها تو را شبیه خودم سنگ می‌کنم
خورشید بی‌دریغ خودت را هدر نده، در بندِ ابرهای سیاه شمالی‌ام

*****************************

قفس خالی

رضا محمد زاده

دیگر حتی
به سایه ها هم اعتماد نمی کنم
چه برسد به خیالی که بعد رفتنت
به خواب ببینم
شاید تو کسی را شبیه من
به کُشتنم اجیر کرده باشی
این روزها
روی آینه ها را می پوشانم
خدا را چه دیدی
شاید این آینه
یا دست هایش
آنقدر گلویم را بفشارد
که حتی همین خاطره تنهایی هم
لکنت گرفته،
برایم شعر شود

******************************

قفس خالی

عاطفه بابا زاده

پنجره کسالت دارد
سال هاست
 تاریکی بالا می‌آورد...
در خانه ی ما
هیچ راهی
جز دیوار باز نیست
یخچالمان بی اشتهاست!
و پدر هرشب
ساعت ها بعد از خودش
به خانه باز می‌گردد...
برادرم با مداد رنگی هایش
کوچک می‌شود
تا آرزویش را روی کاغذ
برآورده کند...
برادر کوچکم!
لباس های من
تو را نیز بزرگ خواهد کرد...

2)

 حالا که می‌روی
هر روز به قفس خالی
آب می‌دهم 
شاید پرنده ای بروید
شبیه تو
 که همیشه زمین را
برای پرواز انتخاب می‌کردی!
حالا که می روی
شقیقه ی خانه تیر می‌کشد
بالاترین شاخه
پیراهنت را می‌پوشد
و جوری که درخت نگاهت می‌کند
میوه های امسال
بی شک رنگ چشمانت را می‌گیرند...
حرف های آخر را می‌زنم
و تو زخمی را می‌بینی
که دهان باز می‌کند...
شاید روزی دوباره به دنیا بیایم
از پنجره ای که
گرم نگاه کردن به توست...

******************************

قفس خالی

عاقد سرابی

بامن به بوسه گاه هنر می‌روی ویا
باپای دل علایق سر می‌روی ویا

یادت کجا ز یاد دل ودیده می رود
بی من به باغ ذوق دگر می روی ویا

یادش به خیر آن همه لب خند وقهر باز
چیز ی بهانه کرده ودر می‌روی ویا

گفتی عزیز دارمت امید وار باش
بودم ولی چو آتش و پر می روی ویا

در انتظار حادثه ی تلخ وآنی ام
غافل ز راه ورسم سفر می روی ویا

من‌عاشقانه های تو، در سینه داشتم
باد ای خبر رسانده به در می روی ویا

خواهی برو ،بدان که میان من وتو باز
عشق است و سوز ساز و خطر می روی ویا

ماندن برایت هر چه که باشد برای من
باغی ست پر درخت وثمر می‌روی ویا

تنها به دست دشمن تنهاییم نده
این داغ دشنه دارد اثر می روی ویا

آتش به دامنی نفکن سر نهاده ای
شعله کشد ،چه خشک وچه تر می روی ویا

دیدم صدای سرخی گیلاس باغ را
ای میوه ی رسیده وتر می روی ویا

مست اوفتاده ام به کنار رقیب تو
عاقد مرا به خانه ببر می روی ویا

**************************

قفس خالی

رضا پناهیان

خلاف قصه ی لیلا که در فِراق افتاد
تو ناگهانِ قشنگی که اتفاق  افتاد

گرفته روی تو را پرده پرده، گیسویت
شبیه پاره ی ماهی که در مُحاق افتاد

طلوع کردی و هفت آسمان پر از نور است
فلق برای دمیدن از اشتیاق افتاد

به محض دیدن رویت دوباره دعوا شد
میان عقل و دل عاشقم ، طلاق افتاد

همیشه طعم رسیدن به روی لب داری
دوباره شوق شرابت سر مذاق افتاد

از اشتیاق عجیبی جهانمان پر شد
و اتفاق قشنگی که در اتاق،‌ افتاد

همیشه ترسم از این بود از دچار شدن
هر آنچه ترسم از آن بود، اتفاق  افتاد

*******************

قفس خالی

مریم عباسی

حواسم نبود
کی شب شد
کی خوابیدم
کی قرار گذاشتم
بمیرم
برای آخرین بار
باز هم کتاب های نیچه
و قرص های خواب
مرا کشیده اند
به خمیازه های ۱۲ ظهر

عادت دارم
انکارم کنند سایه های عبوس
و انتخاب روزمرگی
بزرگترین انتقام زن است
که از خود می گیرد

دوباره شال مشکی را روی برف می کشم
تیرگی بیشتر می شود
با کوتاهی روز
اما هر چه موهایم را کوتاه می کنم
سفیدی شان کم نمی شود

هراس ندارم از نیش زبان
زیسته ام
با مردمان زهر آلودی
که
نان و کره و زنبور می خورند

گاهی فراموش می کنم چه کسی هستم !!
می چرخم در گلهای ناشناس
با خاطرات ساختگی
آفتابگردانی
که تخمه هایش را دزدیده اند
خود را
کندویی متروک می داند

*******************

قفس خالی

سمیه هاشمی

دَم فرو می بندم
تا دل ندهم 
به روشنای بوسه کلاغی
که بر روی دیوار
فرو ریخته نخواهد ماند
دل ندهم
به انتظار و تکرار

عشق را فقط
در مردگان هزار ساله می توان یافت
و در من
که به رنج زنده ام

کسی فریاد سکوتم را نمی شنود
و شعرهای من
همیشه ناتمام می ماند

****************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
دنیا زینالی
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۹
درود بر عزیزان فرهیخته
بسیار لذت بردم از خواندن شعرهای زیبای دوستان

و سپاس از زحمات استاد ابوترابی گرانقدر و نیز صفحه ارزشمند یکتا پرس .
برقرار و پایدار باشید